0000000000000000000000000000000000000000000000006576453554.jpg

آینه جم؛آیت الله سید مصطفی حسینی دشتی: ميلاد حضرت محمد (ص) خاتم پيامبران، هنگامه‌اي ارزشمند براي تفكر بر سيره و روش ايشان است تا تمامي جهانيان در كنار يكديگر براي رسيدن به سعادت و رستگاري حقيقي بكوشند و شاهد شكوفايي اخلاق و فضيلت در دنياي كنوني باشند.

حضرت محمد (ص) در هفدهم ربيع الاول سال 570 عام الفيل در مكه چشم به جهان گشودند، پدر ايشان عبدا... و مادر پاكدامنشان آمنه نام داشت. رسول اكرم (ص) پيش از تولد، پدر خويش را از دست دادند و به همين دليل در كنار پدربزرگشان عبدالمطلب و دايه مهربانشان حليمه رشد و پرورش يافتند و با والاترين صفت‌هاي انساني آشنا شدند. پس از درگذشت مادر و جد بزرگوار ايشان، حضرت ابوطالب (ع) عموي خاتم پيامبران سرپرستي آن حضرت را بر عهده گرفت. پيامبر اكرم (ص) بر پايه آداب و رسوم آن روزگار، پيشه چوپاني را انتخاب و به نوعي تمرين شكيبايي كردند.

آن حضرت، در 25 سالگي با حضرت خديجه (س) از پرهيزگارترين بانوان مكه ازدواج كردند، گوهر وجودي اين بانوي گرانقدر آنچنان با ارزش بود كه ايشان با بي‌توجهي به مال و ثروت دنيا، اموالش را به تهيدستان و فقيران بخشيد.

پيغمبر با اصحاب خود به گونه فردى عادى مى نشست و در سخنان روزمرّه و متعارف آنها شركت مى نمود و با آنها مزاح مى كرد و كودكانشان را به دامان محبت مى نشاند و با آنها بازى مى كرد و اگر كودك در دامن حضرت ادرار مى كرد و كسانش مى خواستند او را بردارند اجازه نمى داد و مى فرمود: بگذار بچه ادرارش تمام كند و صبر مى كرد كسان كودك از نزدش برخيزند سپس جامه اش را مى شست.

و به هر كس ابتدا سلام مى كرد و دعوت هر كسى را خواه بنده و خواه آزاد، توانگر و درويش مى پذيرفت و در دورترين محله مدينه به عيادت بيمار مى رفت و هرگاه سه روز مى گذشت و يكى از ياران خود را نمى ديد از حالش مى پرسيد. اگر به سفر رفته بود او را دعا مى كرد و گرنه به ديدارش مى رفت يا اگر بيمار بود از او عيادت مى نمود. هر كه بر او وارد مى شد وى را احترام مى نمود و تشكچه اى كه خود بر آن نشسته بود به مهمان مى داد و اگر از او نمى پذيرفت به اصرار به وى مى داد. هرگز پاى خود را در حضور همنشينان دراز نمى كرد و زانوى خود را در مجلس از زانوى ديگران پيش تر نمى برد و چون كسى از كنارش برمى خاست به احترام او مى ايستاد.

امتيازى براى خود بر ديگران قائل نبود، خوراكى بهتر از خوراك غلامان و كنيزان نمى خورد و لباسى بهتر از لباس آنها نمى پوشيد و چون كارى پيش مى آمد كه مى بايست چند نفر در آن شركت كنند او نيز سهمى از آن به عهده مى گرفت.

در يكى از سفرها حضرت فرمود گوسفندى بكشند. يكى از ياران گفت: سرش را من مى برم، ديگرى گفت: پختنش به عهده من، پيغمبر فرمود: هيزمش را من فراهم مى كنم. ياران عرض كردند: يا رسول الله ما خود اين كار را انجام مى دهيم. فرمود: مى دانم شما آماده ايد اما نخواهم خود را از شما ممتاز بگيرم كه خداوند دوست ندارد بنده اش در جمع دوستان و ياران خود را در وضعى جدا از آنها درآورد. چون بر مركبى سوار مى شد اجازه نمى داد پياده اى با او راه برود بلكه او را به رديف خويش مى نشاند يا اگر وى قبول نمى كرد مى فرمود: تو پيش بيفت و در مقصد منتظر من باش.

گاهى يكى از مردم مدينه آن حضرت را با پنج تن از اصحاب به طعامى دعوت نمود، چون عازم رفتن به آن خانه شدند در بين راه نفر ششمى نيز پيدا شد و با آنها به راه افتاد. حضرت فرمود: ميزبان، تو را نام نبرده همينجا بمان تا ما از او اجازه بگيريم اگر قبول كرد تو را خبر مى كنيم. (سفينة البحار)

از امام موسى بن جعفر (ع) نقل شده كه مردى يهودى مبلغى از پيغمبر طلب داشت، روزى آمد و مطالبه كرد، حضرت فرمود: اكنون چيزى در دست ندارم. وى گفت: تا طلبم ندهى از تو جدا نشوم. حضرت فرمود: من نيز به نزد تو مى مانم. پس آن حضرت در مسجد بماند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را بى آنكه از مسجد بيرون رود ادا نمود. در اين حال اصحاب پيوسته يهودى را ملامت و تهديد مى كردند. پيغمبر فرمود: چرا مزاحم او مى شويد؟ گفتند: آخر مردى يهودى شما را محبوس داشته!! فرمود: من نيامده ام كه به كسى ستم كنم خواه اهل كتاب و معاهد باشد يا كس ديگر. چون آفتاب برآمد مرد يهودى گفت: «اشهد ان لا اله الاّ الله و انّ محمداً رسول الله» و سپس گفت: نيمى از مال خود را در راه خدا دادم، به خدا سوگند اين كار نكردم جز بدين منظور كه بدانم آيا اوصاف تو را كه در تورات خوانده ام حقيقت دارد يا خير؟ زيرا نعت تو را در تورات ديده ام كه محمد زادگاهش مكه و هجرتگاهش طيبه (مدينه) خواهد بود، خشونت ندارد و بر سر كسى فرياد نزند و خود را به فحش و ناسزاگوئى زينت ندهد و من گواهى مى دهم كه جز خداى واحد خدائى نباشد و تو پيامبر اوئى و اين مال را من به اختيار تو مى نهم كه به حكم خدا در آن عمل كنى.

از امام باقر (ع) روايت است كه سپاهيان اسلام ثمامة بن آثال را (كه خان و زعيم منطقه وسيع يمامه بود و پيغمبر هميشه از خدا مى خواست كه بر او دست يابد) به اسارت گرفته به نزد پيغمبر آوردند. حضرت فرمود: من تو را در گزينش يكى از سه امر آزاد مى گذارم: يا كشتن؟ ثمامه گفت: در اين صورت شخصيت بزرگى را از ميان برده باشى. فرمود: يا مالى را به فدا از تو بستانم و رهايت كنم؟ ثمامه گفت: مثل منى را به بها ننهند كه بهاى من بسى گران است. فرمود: يا بر تو منت نهم و آزادت سازم؟ ثمامه گفت: در اين صورت مرا سپاسگزار خواهى يافت. فرمود: پس آزادت كردم. ثمامه گفت پس «اشهد ان لا اله الاّ الله و انّ محمداً رسول الله»; و به خدا سوگند از اول مى دانستم كه تو پيغمبرى ولى تا در بند اسارت بودم نخواستم به زير بار روم و تو را به پيغمبرى بپذيرم.

از آن حضرت نقل شده كه روزى مردى به نزد پيغمبر آمد و از آن حضرت چيزى طلب نمود. حضرت رو به اصحاب كرد و فرمود: كيست كه چهار وسق (وسق صد و هشتاد كيلو است) خرما داشته باشد و به ما وام دهد؟ يكى از انصار گفت: من دارم. فرمود: پس به وى بده. خرما را به آن شخص داد و پس از چندى مرد انصارى آمد و خرماى خود را از حضرت مطالبه نمود. فرمود: ان شاءالله به شما مى دهيم. بار دوم و سوم آمد و حضرت همان پاسخ داد. وى گفت: شما همه مى فرمائيد ان شاءالله مى دهم (پس كى مى دهيد؟) حضرت خنديد و رو به اصحاب نمود و فرمود: كداميك از شما خرما دارد كه به ما وام دهد؟ مردى گفت: يا رسول الله من دارم. فرمود: چه مقدار دارى؟ گفت: هر چه بخواهيد. فرمود: هشت وسق خرما به اين بده. مرد انصارى گفت: من چهار وسق بيشتر طلب ندارم! فرمود: چهار وسق ديگر نيز ما بر آن مى افزائيم.

سالروز ولادت پيامبر خاتم حضرت محمد (ص) و ولادت فرزند گراميشان امام صادق (ع)، روز اخلاق و مهرورزي نام گرفته است تا همگان در اين هنگامه مبارك و خجسته، با نگاه به سيره و سنت پيامبر اسلام (ص) و تعاليم اسلامي در برپايي جهاني اخلاق مدار و صلح محور تلاش كنند. انشالله

منبع:خلیج فارس

[کد خبر:AJ11356]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم


نوشتن دیدگاه

جدیدترین مطالب