به گزارش آینه جم: آوای جم - جلیل اعتماد ؛ چند روز قبل هنگام عبور از یکی از خیابان های شهر جم  یک بنر تبلیغاتی را دیدم که بر روی آن نوشته شده بود “ثبت نام مدرسه‌ی غیرانتفاعی نخبگان جم، ویژه ی  استعدادهای برتر”، که از طرف یکی از فرهنگیان جم مدیریت می شود.

بر خود واجب دیدم از این مسئله بی‌اعتنایی گذر نکنم و ملاحظات انتقادی خودم را به طور مختصر با همشهریان و شهروندان جم در میان گذاشته و از این طریق وظیفه‌ی اخلاقی-حرفه‌ای خودم را انجام دهم.

 لازم به تاکید است که آنچه در اینجا مورد نقد است عبارت است از:

 1-  جداسازی عده‌ای از دانش‌آموزان با عناوینی مثل نخبه، تیزهوش، با استعداد.

 و 2- انجام شدن این کار توسط افرادی که به لوازم این کار آگاهی ندارند و به دلیل نداشتن ملزومات نیروی انسانی ، نباید ادعای مدارسی با این عنوان را مطرح کنند.  نقدهای مطرح شده ذیل دو عنوان ارائه می گردد، نخست؛ نقدهای مربوط به مدارس نخبه‌پرور و استعدادهای برتر که ملزومات و شرایط لازم را برای این کار فراهم کرده‌اند. و دوم، نقدهای مربوط به مدارسی که از عنوان نخبه و استعدادهای برتر استفاده می‌کنند اما لوازم و مقدمات لازم برای آن را ندارند و مدرسه‌ی غیرانتفاعی مورد بحث ما در جم از همین نوع است و به لوازم و ملزومات ادعاهای خود آگاهی ندارد.

 نخست؛ (نقدهای مربوط به مدارس نخبه‌پرور و استعدادهای برتر که ملزومات و شرایط لازم را برای این کار فراهم کرده‌اند):

 الف) ایده‌ی “پرورش استعدادهای برتر ” امروز یکی از ایده‌های متروک  در محافل تخصصی و نظام‌های آموزشی پیشرو است، چرا که شواهد نظری و پژوهشی گسترده نشان داده‌اند که این مدارس ( حتی در شکل اعلای خود، نه ورژن‌های ادعایی و بدون پشتوانه) شکست خورده‌اند و به پیامدهای نامطلوب تحصیلی، روان‌شناختی و اجتماعی انجامیده است. جدا کردن عده‌ای از دانش‌آموزان با عناوین “نخبه” از سایر دانش‌آموزان و وارد کردن آنان در یک بستر رقابتی باعث می‌شود روابط انسانی دانش‌آموزان از یک بستر موقعیتی ناهمگون و  نزدیک به دنیای واقعی و نزدیک به جامعه تبدیل به یک بستر همگنون‌تر و دور از واقعیت اجتماعی بشود. در واقع ناهمگنی زدایی از فضای تعلیم و تربیت می‌تواند موجب به وجود آمدن مسائلی بشود که در ادامه مواردی از آن بیان می‌شود:

  • فضای ارتباطی و روابط انسانی دانش‌آموزان تضعیف می‌شود و دانش‌آموزان فضای واقعی و گوناگونی‌های موجود در جامعه را تجربه‌ نمی‌کنند. بنابراین جدا کردن عده‌ای از دانش‌آموزان با عنوان استعداد برتر و قرار دادن آنان در موقعیتی تصنعی همراه با تاکید بیش از حد برمسائل انتزاعی و جوّ رقابتی ممکن است در نهایت به ناکارآمدی دانش‌آموز در حل مسائل درون شخصی مثل تنظیم هیجانات، نارضایتی از زندگی، خودشیفتگی، روابط انسانی ناکارآمد، انتظارات غیرواقع‌بینانه از خود،خانواده و جامعه، افسردگی، ضعف و فقر نگاه اخلاقی و فقر هویت اخلاقی بیا‌نجامد.
  • افسانه‌ی نخبه‌گی امروز رنگ باخته است و پیامدهای نامطلوب آن روشن شده است و مدارس نخبه‌پرور در دید متخصصان دلربایی ندارد و در دهه‌های اخیر همواره منتقد آن بوده‌اند. فیلسوفان تعلیم و تربیت عمدتا بر مفروضات خطرناک و پیامدهای مخرب نخبه‌پروری و مناسبات نامناسب آن انگشت تاکید نهاده‌اند و برنامه‌ریزان درسی به شکست یا ضعف  برنامه‌های نخبه‌گرایانه و جداسازی دانش‌آموزان و ایجاد دوشاخه‌ای نخبه و عادی اعتراف کرده و آن را نقد کرده‌اند و در نهایت روان‌شناسان تربیتی شواهد پژوهشی مربوط به  پیامدهای عمدتا زیان‌بار روانی-اجتماعی این مدارس و فضای و الگوهای  عمدتا تنش‌زای حاکم بر محیط یادگیری  در این مدارس را ارائه داده‌اند.
  • همچنین در سطح جهانی مدارسی که برنامه درسی را در یک بستر تمام الکترونیکی و به اصطلاح هوشمند طراحی کرده‌اند، چندان موفق نبوده و تفاوت معناداری در پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان مدارس  کاملا هوشمند و مدارس غیرهوشمند وجود نداشته است و تاکید بیش از حد بر هوشمندسازی می تواند به بهای از دست دادن فضای عاطفی و انسانی حاکم بر یادگیری و به تعویق افتادن رشد عاطفی کودکان می‌تواند بیانجامد.
  • همچنین جداسازی دانش‌آموزان بر مبنای غلط استعدادهای برتر باعث ضربه زدن به دانش‌آموزان مدارس عادی نیز می‌شود چرا که فضای ارتباطی و تعاملی آنها نیز تضعیف می‌شود و ازپیامدهای مثبت دوجانبه‌ای که حاصل تعامل با دانش‌آموزان به اصطلاح نخبه بود محروم می‌شوند.

 با عنایت به نکات بالا، سخن بر سر این است که در محافل علمی امروز دیگر فضای یادگیری، برنامه‌ی درسی، محتوای آموزشی و الگوهای تدریس را بر مبنای پرورش نخبه طراحی نمی‌کنند و بر مبانی و بنیادهای دیگری که گاهی به اصطلاح الگوهای ساختن‌گرایانه  نامیده می‌شود تاکید دارند. و به جای تاکید بر فضای وحدت گرایانه، هوش‌محوری، برون‌داد‌محوری، نمره و معدل و رقابت، بر فضای کثرت‌گرا، انگیزه‌ها و هیجانات و خلاقیت، فرایندمحوری، تلاش و خلاقیت و همکاری تاکید دارند. به عبارت دیگر در برنامه‌های درسی و الگوهای تدریس مدارس موفق دنیا به جای تاکید صرف بر بالا بردن توان ذهنی و قدرت حل مسئله‌ی انتزاعی، سهم اهداف حیطه‌های شناختی، عاطفی و روانی-حرکتی در کنار هم و به صورت یکپارچه ادا می‌شود و سنجش و ارزیابی دانش‌آموزان نیز عمدتا فرایند محور است.

 دوم؛(نقدهای مربوط به مدارسی که از عنوان نخبه و استعدادهای برتر استفاده می‌کنند اما لوازم و مقدمات لازم برای آن را ندارند و مدرسه‌ی غیرانتفاعی مورد بحث ما در جم از همین نوع است و به لوازم و ملزومات ادعاهای خود آگاهی ندارد)

 عنوان “مدرسه‌ی استعدادهای برتر” گول زننده است و به نوعی سوء استفاده از عناوین مربوط به مدارس تیزهوشان محسوب می‌شود. در واقع این عنوان در نگاه مخاطب این تصور را ایجاد می‌کند که مدرسه‌ی مزبور از نوع مدارس تیزهوشان محسوب می‌شود، در حالیکه چنین نیست. (البته چنان که گفته شد مدارس تیزهوشان، سرامدها، نخبگان و عناوینی از این قبیل امروز دیگر مدارس خوشنامی نیست و پیامدهای زیان‌بار آن ممکن است بیش از فواید آن ‌باشد).

  این مدارس با ادعاهایی همچون کشف استعدادها، سرامد کردن دانش‌آموزان، طرح‌های فوق برنامه و…غیره، خانواده هایی که به دنبال موفقیت و پیشرفت فرزندانشان هستند را بر‌می‌انگیزد که با ثبت نام (و پرداخت هزینه‌های گزاف و فوق طاقت برای بسیاری از خانواده‌ها)در این مدارس، گامی مهم در راستای پیشرفت و رشد کودکانشان بردارند، در حالیکه این ادعاها سوء استفاده از انگیزه‌ها و ناآگاهی خانواده‌هاست و به دلایل زیر چنین تبلیغاتی فاقد توجیه و اعتبار است:

  • این مدارس به دنبال محقق کردن نسخه‌هایی از مدارس تیزهوشان یا مدارس هوشمند هستند در حالیکه شرایط آن را ندارند. چنان که عنوان شد “مدارس هوشمند” و “مدارس تیزهوشان” یا “مدارس هوشمند برای تیزهوشان” فارغ از انتقادهایی که به آنها وارد است، برای تحقق اهدافش نیاز به سازکارها و لوازمی دارد که به طور مثال عبارتند از استفاده از برنامه‌ی درسی ویژه، استفاده از شیوه‌های تدریس مخصوص برای ایجاد حداکثر تسلط (شیوه‌های تدریسی که بیشینه کردن تسلط را بر مبنای تابعی از زمان و میزان امادگی دانش‌آموز دنبال می‌کند)، نیروی انسانی آموزش دیده و با تجربه. بنابراین تحقق اهداف این مدارس به طور کلی مستلزم فراهم بودن سه مولفه است: الف- نیروی انسانی (اعم از مدیر، معاونین و معلمان) که در زمینه‌ی تحقق اهداف این مدارس و سازوکارهای آن آموزش دیده باشد و بتواند برنامه‌های درسی خاص را با عطف نظر به چالش‌های خاص این برنامه‌ها پیاده کند ب- برنامه‌درسی و به طور خاص محتوای آموزشی که بتواند تا حد امکان تکاپوی شناختی و ذهنی برای دانش‌آموزان ایجاد کند و با روش‌های سنجش متناسب آن به برنامه بازخورد دهد. ج- دانش‌آموزان و والدینی که تا حد امکان بتوانند متناسب با برنامه همکاری کنند و جلو بیایند.

 حال سؤال این است که مدارسی که با عنوان استعدادهای برتر می‌خواهند فعالیت کنند، تا چه میزان از  لوازم، پیامدها و چالش‌های کار خود آگاهی دارند؟ و تا چه میزان می‌توانند مولفه‌های سه‌گانه‌ی فوق را فراهم و همراه کنند؟ ادعای آنان بر مبنای چه تخصص و مهارتی قرار دارد؟ آیا کادر آموزشی این مدارس همان معلمان (و گاهی معلمان بازنشسته) مدارس عادی نیستند؟ چه معیاری برای داوری کردن درباره‌ی ادعاهایی مطرح شده‌ی این مدارس برای پرورش دانش‌آموزان وجود دارد؟

با توجه به مطالب فوق چکیده‌ی  این یادداشت به این شکل صورت‌بندی می‌شود: