به گزارش خبرنگار آینه جم ؛ آیت الله حاج شیخ محمد شفیع محسنی جمی از علمای بزرگی شیعه می باشد که در کتاب داستان های شگفت  آیت الله سید عبدالحسین دستغیب به نیکی یاد شده است آیت الله دستغیب (شهید محراب) در این کتاب علاوه بر تمجید مقام عرفانی وعلمی ایشان دو داستان هم از ایشان ذکر می کند آیت الله دستغیب در باره شخصیت والای ایشان می فرماید:

مرحوم حاج شیخ محسنی جمی قریب سی سال با بنده رفاقت داشت وچند مرتبه حج وزیارت عتبات با مصاحبت ایشان نصیب شد عالمی عمل ومروجی مخلص ومردی خلیق ومحبی صادق بود .در هر شهری که می رسید با اخیارآن شهر مجالست داشت ودرهر مجلسی که بود اهل آن مجلس را به یاد خدا و وآل محمد (ص) می انداخت واز ذکر مناقب آن بزرگواران و مسالب اعدای آنها خودداری نداشت ودرملکات فاضله خصوصا تواضع وحیا وادب ومحبت به بندگان خدا وسخاوت وخیرخواهی خلق به راستی کم نظیر بود.

دو داستان آیت الله محسنی جمی که در کتاب داستان های شگفت آیت الله دستغیب ذکر شده رویای صادقه وانتقام علوی می باشد.

*** رویای صادقه ***

صاحب مقام یقین واخلاص در ولایت اهل بیت طاهرین مرحوم حاج شیخ محمد شفیع جمی فرمود سالی عید غدیر نجف مشرف بودم وپس از زیارت به سمت جم مراجعت کردم وایام عاشورا در حسینیه اقامه مجلس تعزیه داری حضرت سیدالشهدا (ع) نمودم و روز عاشورا سخت مشتاق زیارت آن بزرگوار شدم واز آن حضرت در رسیدن به این آرزو استمداد نمودم واز حیث اسباب عادتا محال به نظر می رسید.

 همان شب در عالم رویا جمال مبارک حضرت امیرالمومنین (ع) وحضرت سیدالشهدا را زیارت کردم حضرت امیر (ع) به فرزند خود فرمود چرا حواله محمد شفیع نمی دهی؟ فرمود همراه آورده ام پس ورقه ای به من مرحمت فرمود که درآن دو سطر از نور نوشته بود واز هر دو طرف هم مساوی بود چون نظر کردم دیدم دو بیت شعر است که نوشته شده وبا اینکه اهل شعر نبودم به یک نظر از حفظم شد:

از مخلصان درگه  آن شاه لوکشف

اسمش محمد است وشفیع از ره شرف

توفیق شد رفیق رود سوی کربلا

با آنکه اندکیست برگشته از نجف

فرمود چون بیدار شدم با کمال بهجت ویقین به روا شدن حاجت بودم وبحمدالله درهمان روز وسایل حرکت میسر شد وبه سمت کربلا حرکت کرده وبه آن آستان مقدس مشرف شدم

***انتقام علوی ع****

عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنی جمی نقل انتقام علوی نمود که در کنگان یک نفر فقیر در خانه ها مدح حضرت امیرالمومنین (ع) می خوانده ومردم به او احسان می کردند تصادفا به خانه قاضی سنی ناصبی می رسد ومدح زیادی می خواند قاضی سخت ناراحت میشود در را باز می کند ومی گوید چقدر اسم علی می بری چیزی به تو نمی دهم  مگر اینکه مدح عمر کنی ! و من به تو احسان می کنم فقیر می گوید اگر در راه عمر چیزی به من بدهی از زهر مار بدتر است ونخواهم گرفت

قاضی عصبانی می شود وفقیر را به سختی می زند زن قاضی واسطه می شود و به قاضی می گوید دست از او بردار ؛ زیرا اگر کشته شود تو را خواهند کشت ، بالاخره قاضی را داخل خانه می آورد واز فقیر کاملا دلجویی می کند که فسادی واقع نشود قاضی به غرفه اش می رود پس از لحظه ای زن صدای ناله عجیبی از او می شنود ،وقتی که می آید می بیند قاضی حالت فلج پیدا کرده وگنگ هم شده است.

بستگانش را خبر می کند از او می پرسند چه شده؟ آنچه که از اشاره خودش فهمیده شد این بود تا که به خواب رفتم مرا به آسمان هفتم بردند وبزرگی سیلی به صورتم  زد ومرا پرت نمود که به زمین افتادم

بالجمله او را به مریضخانه بحرین می برند وقریب دو ماه تحت معالجه قرار می گیرد وهیچ فایده ای نمی بخشد .او را به کویت می برند مرحوم حاج شیخ محسنی جمی  فرمود تصادفا در همان کشتی که من بودم او را آوردند وبه اتفاق هم وارد کویت شدیم به من ملتجی شد والتماس دعا میکرد. من به او فهماندم که از دست همان کسی که سیلی خورده ای باید شفا بیابی واین حرف به آن بدبخت اثری نکرد وبالجمله چندی هم به بیمارستان کویت مراجعه کرد فایده نبخشید وفرمود تا سال گذشته در بحرین او را دیدم به همان حال به فقر وفلاکت در دکانی زندگی می کرد وگدایی می نمود.

[کد خبر:AJ3148]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم

کانال تلگرامی پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم