11532607_333.jpg

 

 

 

آینه جم – روح الله عاشوری : سپاس از ثری تا ثریا و از کران تا بی کران بر ایزد منان که آدمی را با عقل ارجحیت بخشید به کون و مکان و شعور را زینت بخش جانش کرد تا شود دردانه و اشرف مخلوقاتش و سجده گاه خوبان درگاهش.

من از دریای به ساحل افتاده نیلگون خلیج فارس، از مهد تلاقی گاه آب و خورشید به عطش افتاده جنوب، از خاک زمین خورده سالیان دور، از کوه های برچیده شده و زمین دلسخوته مادری، از پایتخت انرژی و قطب اقتصادی میهن عزیزمان یعنی از عسلویه، کنگان، جم، دیر و از سیراف تلالوی بندرگاه دیروز ایران زمین با شما خوبان اما با جگری پر سوز و دلی پر آه اینچنین ناله آسا و اندوه وار سخن می رانم.

همشهریان عزیز من!  سرزمین امروز ما ناگزیر از نبرد با دشمنی خونریز و مرگبار انگار به ستوه آمده است.  ویروس متخاصمی که نه پنهان و مستور بلکه نمایان و هویدا رقص کنان و هلهله کنان در آوردگاهی به وسعت مرز و بوم کشورمان از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب هوارکشان هماورد می طلبد. داس عدوانی خویش را بر خرمن پیر و جوان و مردان و زنانمان مداوم فرود می آورد که از برای زمین افکندنش همت عالی مردمان و تدبیر عاجل دولتیان می طلبد که دیار ما به واسطه در آغوش گرفتن صنعت، به عنوان تجمع گاه مردان و زنان از سراسر کشور، کمینگاه فاجعه ای ملی با خسارت و زیانی بی عیار خواهد بود پس تدبیری ویژه می طلبید. اما حال که بر خلاف خیالمان تصمیم بر آن شد که ناسازگار با همگان، کشورمان قرنطینه نگردد و دروازه های استان و شهرهایمان بر دگران گشوده باشد و ماسک و دستکش و دگر ابزار این نبرد چون نوشداروی سهراب به وقتش نرسد چه باک!  اینگونه ناملایمتی ها از دیر باز تارک پینه بسته ایرانمان را خراشیده که هنوز گرد فراموشی و نسیان از این اجحاف و بی تدبیری ها بر صفحه های خاطرات تاریخی ما ننشسته است. تکرار مکررات است دیگر چه باک!

اما حسرت و افسوس من از خود ما مردمان است که با جعل مرکب غافلانه، آتش چهارشنبه سوزی جاهلانه و بی واهمگی ولنگرانه با حضور درکوی و برزن و بازار شهرمان،  انگار کمر همت به کشتن خود و عزیزانمان بسته ایم. با لجاجت خویش افسران رشید بهداشتیمان، آریوبرزن و آرتیمیس و بابک خرمدین امروزمان را با البسه رزم سپیدشان به کام مرگ کشانده ایم. شرممان باد که صدای کربلای چهار و پنج از بیمارستان ها بلند است و خود را به خواب غفلت سپرده ایم. صدای رجزخوان های میادین نبردمان به شماره افتاده است و رنگ پلید مرگ چنگ بر گلویشان فشرده است. اگر شرم از فرهنگ چند هزار ساله و مرگ مهرجویان جانمان نمی کنیم شرم از نفس های بریده بریده شده فرزندانمان کنیم. در عجبم با چه جنونی به این سراسیمگی، خنجر به دست بر گردن پدران و مادرانمان نشسته ایم و دشنه خونین مرگ را بر خویشان خود فرو می بریم. اندکی درنگ! اندکی تامل! به کجا چنین شتابان؟

دوستان بیائید خود را دریابیم و به چشمان معصوم فرزندانمان نگاهی افکنیم و بر نفس های خسته پیرانمان گوش فرا دهیم و اندکی بر حراست و تداوم این موهبت ها، خویش را  از لاابالیگری های جانفرسا برهانیم، از دورهمی ها شبانه و پرسه زدن های جاهلانه دوری گزینیم و حال که دروازه قلعه شهر گشوده شده است به آرزوی نجات خوبان خود قرنطینگی را  تدبیر خانه خویش نموده و در خانه های خود سنگری بسازیم به وسعت مهر و محبت عزیزانمان که مرگ را بر دختران و پسران خود در ایام عید به ارمغان نبریم و آغوش گرم خانواده خود را مردانه پاسداری و پاسبانی کنیم./ ثلاث

[کد خبر:AJ32019]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم

کانال تلگرامی پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم