123436912610b00.jpg

 

عابدین عابدی زاده
آینه جم:    حادثه ی طبقه هفتم برجی در بلوار خوردین سعادت‌آباد؛ مهر تاییدی بود بر برخی از بنیان های فکری ام؛ اینکه ما توان گفتگو کردن نداریم، اینکه ما مهارت شنیدن را به خوبی یاد نگرفته ایم؛ اینکه جامعه ی ما، سیاستمدران ما، متولیان فرهنگ ما، نخبگان ما، شهروندان ما، همه و همه نتوانسته ایم به خوبی صدای همدیگر را بشنویم و پاسخ دهیم، تمرین تسامح، مدارا و به نیکی با هم سخن گفتن نداشته ایم، جامعه ای که توان ارتباط، توان گفتگو کردن با یکدیگر ندارد محکوم است؛ محکوم به فاصله گرفتن از میراث انسانی خود؛ محکوم است به در تاریکی ماندن، محکوم است به ماندن در بازی های مزخرف زندگی؛ محکوم به سردرگمی و درمانده گی؛ ناتوان در ماندن و درمانده در رفتن.
بازی های زندگی مان را یا خود به بازی گرفته ایم یا به بازی گرفته اند؛ بدجور با بازی همدیگر، بازی می کنیم، مسئله های جامعه خود را قبیله ای کرده ایم؛ و هر کسی ساز قبیله خود را می زند و هر عشیره، بُتِ خود را بزرگ می داند؛ اگر مسئله ی من؛ مسئله ی شما باشد و مسئله ی شما؛ مسئله ی من؛ آنوقت به فهم مسئله ی مشترک می رسیم و این فهم به پویایی جامعه، به شکوفایی فرهنگ، اقتصاد، سیاست و جامعه منجر خواهد شد.
مسئله ی امروز خانواده ی میترا اُستاد و مشکل محمدعلی نجفی هر دو مسئله ی من است، مسئله ی جامعه ی من است، اجازه ندهیم مسائل ما، بازی شود، باید اعتماد اجتماعی را به جامعه برگردانیم، باید آرامش و نشاط را به خانواده ها برگردانیم، باید امید به آینده را به کودکان و جوانان برگردانیم و این اعتماد، نشاط و امید زمانی اتفاق می افتد که هر چهار نهادِ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با تعامل در قلمرو خود بازی کنند، در این صورت کیفیت نهاد خانواده و جامعه ارتقاء خواهد یافت.
در ماجرای سعادت آباد نه سعادتی دیدیم و نه آبادی، هر چه بود ویرانی بود و نگون بختی. در این ماجرا تنها سخن از قتل میترا نیست؛ سخن از قتل مردی است که یک عمر متولی فرهنگ و سیاست این کشور بوده؛ وزیر و شهردار پایتخت بوده؛ و اکنون استاد دانشگاه و نخبه ی علمی کشور است؛ مگر قابل باور است؟! این مرد با یک شلیک گلوله؛ همه ی این اعتبار و منزلت را بر سر خود و جامعه ویران بسازد!؟ اما قابل باور است.
آیا مقتول تنها میترا اُستاد است؟! خیر، این چنین نیست؛ به عقیده من مقتول؛ جامعه ی من است! مقتول جامعه ای است که یک عمر توسط خود آن مردم در کُما به سر می‌برد و به فراموشی سپرده شده؛ این را لایه های فرتوت و پنهان و ناخوانده ی جامعه می گوید! قاتل و مقتول، جامعه ی من است! عمری است که جامعه ی من، توان ارتباطی و همبستگی ضعیفی با هم دارند و این گسل اجتماعی ساختارهای معیوب جامعه را بازتولید می کنند.
نمی خواهم در آسمان بیاندیشم! آسمان اندیشی و انتزاعی اندیشیدن؛ مرا از زمین غافل می کند، من فقط واقعیت های روی زمین را گفتم؛ آدم های روی زمین را جدی بگیریم. ماجراهای زندگی آدم ها را جدی بگیریم، نه به آنها بخندیم و نه بر آنها گریه کنیم! بلکه آنها را باور کنیم و راه نجاتی برایشان بیابیم.
جناب وزیر! جناب شهردار! جناب نخبه علمی؛ آقای نجفی! 
دل ما هم رنجید و هم لرزید و هم ترسید! هنوز در شوکم! می دانم که خود نیز اکنون درمانده ای! درمانده تر از همه! هم برای جان انسانی که خود آن را گرفتی و هم برای اعتبار و رسوایی خودت که عمری آن را ساختی!
کاش جلسات دادگاهی ماجرای سعادت آباد را علنی برگزار کنند تا حقایق بیشتری بر مردم آشکار شود؛ آشکاری حقایق، مسئله ی است که  جامعه را نسبت به وضعیت اکنون خود بیدارتر  میکند.
 
کانال فانوس روشن اندیشه ام
عابدین عابدی زاده
[کد خبر:AJ28481]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم

کانال تلگرامی پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم