نویسنده:موسی قیصری

آینه جم،ازدواج اینترنتی که از پدیده های جدید پیشرفت فناوری و اطلاعات است و اغلب آشنایی ها با هدف ازدواج صورت می گیرد، به طور عمده با دروغ و حیله شکل می گیرد که این امر پایان تلخی را برای جوانان رقم می زند.

 

 

 ازدواج اینترنتی


ازدواج های اینترنتی که اخیرا در بین جوانان رشد کرده به جهت نوع آشنایی که براساس نیرنگ و تقلب بنا شده، فرجام بدی برای جوانان رقم می زند بطوریکه کاخ آرزو های آنها را به ویرانه ای تبدیل می کند که برخی از صدمات آن دیگر قابل جبران نیست.
پیشرفت فناوری و تلفیق شبکه های اجتماعی با اینترنت و تشکیل شبکه های اجتماعی مجازی، این امکان نامطلوب را در اختیار کاربران قرار داده است.
ارتباطات مجازی که پس از مدتی به رابطه فیزیکی منجر می شود مشکلات عمده ای را بوجود می آورد که عمده آسیب ها متوجه دخترانی است که در سراب یک زندگی رویایی، صادقانه با فرد مقابل خود ارتباط برقرار کرده و از گفتن جزئی ترین اسرار زندگی خود در فضای مجازی ابائی نداشته به طوری که در موارد بسیاری، خصوصی ترین تصاویر خود را نیز برای فرد مقابل ارسال می کنند.
در عصر ارتباطات و اینترنت، شخص خود را در دنیای غیرواقع پنهان کرده و بدون ترس هرحرفی را بیان می کند و زمانی که دروغ ها خریداری پیدا کرد بازگشت از گفته ها دشوار می شود و اگر این ارتباط به یک زندگی زناشویی تبدیل شود در نخستین گام با شکست مواجه خواهد شد.
براساس گزارش مراکز ذیربط در ازدواج های اینترنتی، از هر 10 ازدواج هشت مورد منجر به طلاق شده است.
سوءاستفاده و اخاذی توسط شیادان، فساد، فحشاء و سوءظن شدید به شریک زندگی آینده از جدی ترین آسیب ها برای دختران است، هرچند که پسران نیز از این پیامدها مصون نیستند.
مسوولان پلیس فضای تولید و اطلاعات(فتا)در این مورد اظهار می دارند که در موارد عدیده از حرف ها و تصاویر و فیلم های رد و بدل شده از طریق ایمیل، چت و یا وب کم سوء استفاده شده و پرونده های بسیار زیادی از قربانیان اینگونه جرائم در پلیس فتا تشکیل می شود که اغلب انتشار این تصاویر در اینترنت حجم خسارات معنوی و حیثیتی بسیار وسیعی را متوجه قربانی می کند.
حتی مشاهده شده دختران و زنانی جهت تامین وجه برای اخاذان به سرقت از خانواده خود دست می زنند و در مواردی تا مرز خودکشی نیز پیش رفته اند و در ملاقات های اینترنتی جرائمی چون قتل نیز رخ داده است.
توصیه های پلیس فتا به شهروندان این است که از اشتراک گذاری تصاویر و فیلم ها و اطلاعات خصوصی خود در فضای مجازی خودداری کنند.

4 اشتباه خطرناک در انتخاب همسر

هر کس برای ازدواج معیارهایی دارد که به اعتقاد خودش منطقی و اصولی است اما واقعیت این است که حتی منطقی ترین معیارهای ازدواج هم ممکن است با باورهای غلط و تمایلات اشتباهی ترکیب شوند که چشم شما را روی واقعیت ها ببندند. چطور؟

فرض کنید شما با فردی مواجه شده اید که بخشی از خواسته ها و نیازهایتان را برآورده می کند. آدم جالبی است اما شخصیت او تفاوت های عمیقی با شخصیت شما دارد. با این حال تصمیم می گیرید دل به دریا بزنید و زندگی را با او شروع کنید به این امید که در طول زندگی بتوانید او را تغییر دهید یا شاید همین تفاوت ها تبدیل به جذابیت های زندگی شما شود.

تصمیم می گیرید با او ازدواج کنید تا با صبوری و محبت نواقص شخصیتی او را که به دلیل محرومیت ها و مشکلات دوران کودکی اش به وجود آمده تغییر دهید. یا او را زیر پر و بال تان بگیرید و بهش اعتماد به نفس دهید و تشویقش کنید تا به راه درست بیاید. اینجاست که شما درگیر یک باور غلط شده اید: تغییر دادن همسر بعد از ازدواج و نادیده گرفتن مشکلات موجود به امید معجزه ای که در آینده رخ دهد و اوضاع را عوض کند!

اما باورهای غلط به همین جا ختم نمی شود. شما گاهی خواسته یا ناخواسته جذب افرادی می شوید که در جایگاه قدرت قرار دارند. یا به خاطر موقعیت شغلی شان برجسته اند، یا جذابیت ظاهری شان، محبوبیت شان در جمع و سایر ویژگی هایشان آنها را برجسته کرده است. این فرد کسی است که هر فرد دیگری دوست دارد با او ازدواج کند اما واقعیت این است که هر کسی باید با فردی که برای زندگی با او مناسب است، ازدواج کند!

تناسب در ازدواج بر هر گرایش و تمایل دیگری ارجحیت دارد و کسی که هر مرد و زن دیگری در آرزوی ازدواج با او باشد، تنها با فردی در حد و اندازه های خودش خوشبخت خواهد بود.

اشتباه بعدی وقتی رخ می دهد که شما با کسی ازدواج می کنید که معتقدید خودش خوب است اما شرایط خوبی ندارد، خودش خوب است اما خانواده خوبی ندارد و... یعنی بین فرد مورد نظر با شرایط یا موقعیت واقعی او یک مرز قائل می شوید. در صورتی که هر کدام از ما همان چیزی هستیم که به نظر می رسیم. مردی که خوب است اما شغل ندارد، یا در حال حاضر اعتیاد دارد، همسر مناسبی نیست. زنی که خودش خوب است اما فعلا افسردگی دارد گزینه مناسبی برای ازدواج شما نخواهد بود. یادتان باشد ما ناجی نیستیم.

شما ازدواج می کنید تا همراه و همدل و شریک زندگی داشته باشید نه این که کسی را از بدبختی نجات دهید. اعتیادش را درمان کنید، تنهایی اش را پایان دهید یا ضعف هایش را بپوشانید. اگر قرار است چنین نقشی برای فرد مقابل ایفا کنید، شما مددکار او هستید نه همسرش. و بعد از مدت کوتاهی از تلاش برای نجات خسته خواهید شد و زندگی تان را خسته کننده و عذاب آور خواهید دید.

باور غلط بعدی را کسانی دارند که معتقدند ازدواج تمام و کمال به قسمت بر می گردد و به همین دلیل دور مشورت و مطالعه و تحقیق را خط می کشند. آنها به جای تحقیق استخاره می کنند و به جای مشورت می گویند: یا نصیب و یا قسمت! و صرفا با توجه به کلیات پیش می روند تا در زندگی مشترک بالاخره راهشان را پیدا کنند. برای این افراد، ازدواج یعنی یک تقدیر از پیش تعیین شده نه یک انتخاب.

چه مخالف سرسخت خواستگاری‌های سنتی باشیم، چه موافق آن، چه نظری بیابینی داشته باشیم، این واقعیت را نمی‌توانیم نادیده بگیریم: هنوز و همچنان و با وجود همهٔ تغییراتی که در عرف‌‌های مربوط به جایگاه دختر در خانواده، روابط دختر و پسر و انتخاب همسر پدید آمده، تعداد قابل توجهی از افراد جامعه از طریق یک فرآیند کاملا سنتی ازدواج می‌کنند. در یک خواستگاری سنتی، آشنایی طرفین از طریق خانواده‌ها و در حضور آن‌ها صورت می‌گیرد، خانواده‌ها تاثیر مهم و تعیین‌کننده‌ای بر تصمیم‌گیری جوانان دارند و انتخاب نهایی بر عهدهٔ آن‌هاست یا دست کم از سوی آن‌ها اعلام می‌شود. در میان کسانی که همسرشان را به این سبک و سیاق انتخاب می‌کنند، دختران و پسران تحصیل کرده و مستقل از نظر مالی زیادند. این احتمالا به این معناست که خواستگاری سنتی صرفا یک عادت فرهنگی نیست؛ بلکه دست کم در جامعهٔ ما تضمین‌کنندهٔ فواید و منافعی است. با این حال یک نگرانی قابل تامل دربارهٔ این شیوه وجود دارد: آیا خواستگاری سنتی باعث نمی‌شود جوانان –و به طور خاص دختران- یک نقش فرعی و منفعل در تصمیم‌گیری‌های مربوط به ازدواج داشته باشند؟

 

 

 

ازدواج منفعلانه
این یک وضعیت آشنا و پرتکرار است و بسیاری از ما از نزدیک شاهد آن بوده‌ایم: در جریان یک خواستگاری سنتی، تصمیم‌گیری یکی از طرفین –عموما دختر- بیش از حد معمول به طول می‌انجامد یا تصمیم‌گیری اتفاق می‌افتد اما فرد به دلایل شخصی و خانوادگی در ابراز آن تعلل می‌کند. در چنین شرایطی خانوادهٔ او دست به تاویل و تفسیر رفتارهایش می‌زنند تا پاسخ احتمالی او را پیش‌بینی کنند. سکوت را به رضایت یا نارضایتی تعبیر می‌کنند و به نیابت از او پاسخ می‌دهند. اگر خانواده در تشخیص خود دچار اشتباه شده باشند آنچه روی می‌دهد یک ازدواج منفعلانه است. حالت دیگری از ازدواج منفعلانه زمانی روی می‌دهد که خانواده بیش از حد لازم بر تصمیم‌گیری فرد اثر می‌گذارند؛ او را وادار به تعجیل می‌کنند یا با طرفداری یا مخالفت افراطی خود تصمیم‌گیری منطقی را مختل کرده، او را در موقعیت یک تصمیم‌گیری احساسی قرار می‌دهند.
باید توجه داشت که ازدواج منفعلانه با ازدواج اجباری تفاوت دارد. در ازدواج اجباری، خانواده و یا شرایط، شخص را علی‌رغم مخالفتش با یک گزینهٔ به خصوصی و بعضا علی‌رغم تمایلش به فردی دیگر، وادار به پذیرش می‌کنند. اما ازدواج منفعلانه نتیجه بی‌تصمیمی خود شخص و القای تصمیم از سوی دیگران است. احتمال وقوع ازدواج اجباری با افزایش سطح سواد و درآمد خانواده به طرز چشمگیری کاهش می‌یابد. اما در وقوع ازدواج منفعلانه ویژگی‌های شخصی خود فرد –نظیر قدرت تصمیم‌گیری، قدرت بیان و ارتباط موثر و فعال با اعضای خانواده- بیشتر از ویژگی‌ها خانوادگی موثرند.

آسیب‌های احتمالی
کسانی که در جریان ازدواجشان تاثیر مستقیم و فعال نداشته معمولا این اتفاق را «ناگهانی» و «پیش‌بنی نشده» توصیف می‌کنند و اذعان می‌دارند ازدواج‌شان بیشتر بنا بر تشویق و خواست خانواده «پیش آمده است». بعضی از آنها پیش از ازدواج شناخت یا حتی تصوری از همسر آیندهٔ خود نداشته‌اند و از سوی خانواده‌ها برای همدیگر «در نظر گرفته شده‌اند.»البته می‌توان از میان این زوج‌هاکسانی را مثال زد که اکنون از رابطهٔ خود راضی‌اند و احساس خوشبختی می‌کنند. چنین ازدواجی به خصوص در جوامع کوچک‌تر و در میان اشخاصی که تربیت سنتی‌تری داشته‌اند شانس بیشتری برای موفقیت دارد. اما برای جوانانی که در فرهنگ شهری و با توقعات و تصورات مدرن‌تری دربارهٔ ازدواج رشد کرده‌اند،ریسک بزرگی است.


تفاوت‌های فرهنگی و فکری بین والدین و فرزندان و در نتیجه تفاوت در معیارهای ازدواج در جوامع شهری شدیدتر است. القای خانواده ممکن است ذهن جوانان را از بعضی از معیارهای اصلی و اساسی برای خودشان اما فرعی برای خانواده منحرف کند. صرف نظر کردن از چنین معیارهایی ممکن است در آینده به نارضایتی و اختلاف بین طرفین بینجامد. به علاوه حتی اگر تصمیم القا شده از سوی خانواده کاملا مناسب متناسب باشد، ورود به زندگی مشترک در حالی فرد هنوز به یقین شخصی نرسیده می‌تواند منجر به اصطکاک‌های کوچک یا بزرگ بشود.
بسیاری از ما شاهد تراژدی‌های عاشقانه‌ای بوده‌ایم که در نتیجهٔ القای تصمیم‌گیری از سوی خانواده رخ داده‌اند؛ جوانانی که تحت تاثیر فشارهای خانواده از یک ازدواج عاشقانه صرف نظر کرده‌اند و یا با کسی جز فرد محبوب‌شان ازدواج کرده‌اند. حتا اگر اعتقاد چندانی به عشق پیش از ازدواج و اثر آن بر موفقیت رابطه نداشته باشیم ناچاریم بپذیریم که شروع زندگی در حالی که یکی از طرفین شخص دیگری را بر همسرش ترجیح می‌دهد خطای مهلکی است.

دختران و ازدواج منفعلانه
در بسیاری از خانواده‌های سنتی جایگاه دختران و پسران و نوع تعامل والدین با هر یک از این دو گروه فرق می‌کند. عرف مردسالارانهٔ حاکم بر خانواده و شرم و حیای شخصی بعضا باعث می‌شود دختران خانواده‌های سنتی نتوانند به راحتی با والدین به خصوص پدر خود گفت و گو کنند. اختلاف سن، اختلاف سطح تحصیل والدین و فرزندان، روحیهٔ اقتدارگرایی والدین-به خصوص پدر-، اختلافات خانوادگی و عوامل دیگر می‌توانند این فاصله را تشدید کنند. این دلایل باعث می‌شوند دختران بیش از پسران در معرض ازدواج منفعلانه باشند.

چه باید کرد؟
با در نظر گرفتن و حذف عوامل مستعد کنندهٔ ازدواج منفعلانه، می‌توان خطر این ازدواج را به حداقل و نقش فعال جوانان در فرآیند ازدواج همسر را حتا در خواستگاری‌های سنتی به حداکثر رساند. مهم‌ترین نکته ایجاد یک رابطه مثبت، پویا و فعال بین جوان در آستانهٔ ازدواج و والدین است که امکان گفتگوی صریح و صادقانه و به دور از خجالت را فراهم کند. لازمهٔ این امر تعامل صحیح والدین با فرزندان از آغاز تولد آنان است. نمی‌توان انتظار داشت که پس از سال‌ها ارتباط مبتنی بر تحکم از سوی والدین و ترس از سوی فرزندان، ناگهان در دورهٔ جوانی و در آستانهٔ ازدواج فرزندان رابطه‌ای مثبت شکل بگیرد. در خانواده‌هایی که احساس صمیمیت به قدر کافی تقویت نشده است و اعضای خانواده در گفتگو با هم احساس راحتی کافی نمی‌کنند، کمک خواستن از خویشاوندان و دوستان جوانتر که رابطهٔ صمیمانه‌تری با فرزندان دارند می‌تواند مفید باشد. این افراد می‌توانند نقش واسطه را میان جوانان و والدین‌شان بازی کنند.

همین طور مهم است که اعضای خانواده دربارهٔ سهم تقریبی هر یک از والدین و فرزندان در جریان تصمیم‌گیری به توافق برسند. میزان اهمیتی که جوانان به نظر والدین‌شان در امر انتخاب همسر می‌دهند با توجه به عرف خانواده، نوع روابط خانوادگی و میزان وابستگی مالی و شخصیتی جوان به خانواده، متفاوت است. در هر صورت، والدین باید بپذیرند که تصمیم‌گیرندهٔ اصلی فرزندان‌شان هستند. تاثیر مستقیم والدین در جریان تصمیم‌گیری تحت هیچ شرایطی و در هیچ خانواده‌ای نباید بیش از ۵۰ درصد باشد. در غیر این صورت به معنای نقض استقلال جوانان خواهد بود.

 

[کد خبر:AJ4134]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم

کانال تلگرامی پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم